جوانتر که بودم فکر میکردم فرمانروایی بیکفایت از ناصرالدین شاه قاجار به ایران حکومت نکرده است. شاهی که مثل پدرش یکی از بزرگان را با یک شب مستی به دست جلاد سپرد و بعد از آن بازیچه دست انگلیس و روس بود. تعجبم همواره از عمر طولانی ناصرالدین شاه بود. 50 حکمرانی بسیار نادر است. آن زمان البته رهبر فرمانروای مطلق بود. در مقایسه با ناصرالدین شاه، رهبر به مراتب بیکفایتتر است. هیچگاه، حتی در زمان حمله مغول و حتی حمله اعراب، ایرانیها چنین خوار و خفیف نشده بودند. جالب اینجاست که بعد از بیست و اندی سال هنوز مرگ رهبر در افق دیده نمیشود، درست مثل ناصرالدین شاه. سؤال اینجاست که آیا میرزا رضا کرمانی دیگری لازم است تا شر رهبر را از سر ملت ایران کم کند یا راه حل دیگری برای نجات وجود دارد؟
این رهبر "فرزانه" در اظهار نظر جدید گفته که "به مذاکره با آمریکا خوشبین نیستم". چطور انسانی چنین بیمنطق به وجود میآید؟ چطور بدبختی که هر ایرانی با پوست و گوشتش احساس میکند، برای رهبر همچون گذر نسیمی گرمابخش جلوه میکند؟ جواب این سؤالات واقعاً اهمیتی ندارد وقتی سؤال مهمتری وجود دارد: چطور میشود از شرش خلاص شد؟
در جواب به این پرسش باید بگویم تنها راه حل نافرمانی مدنی است. ولی ایرانیها بیرمقتر از آن هستند که دست به چنین کاری بزنند. از طرف دیگر نجات از دست رهبر بدون تصور دقیق از آینده میتواند بدتر از حکومت رهبر باشد. این انتخاب اخیر مثالی از چنین از دست خلاص شدنی بود. نتیجه خلاصی از دست احمدینژاد و دار و دستهاش افتادن به دام رفسنجانی و آغاز دوران جدید سردار سازندگی است.
کسی نیست به حال بدبختی ایرانیها بگیرید. واقعاً برای کسی هم بود و نبود ایرانیها فرقی ندارد. ملتی که از پس یک نفر برنیاید، جایی در دنیای مدرن ندارد.
No comments:
Post a Comment