Friday, August 30, 2013

Side Effects

این فیلم یکی از بهترین فیلمهایی که امسال من تماشا کردم. بخش اول فیلم راجع به یک بیمار روانی و اثر داروهایی که مصرف می‌کنه که باعث یک جنایت می‌شه. تا اینجا داستان جذابی داره فیلم ولی چیز خاصی نیست. ولی در قسمت دوم فیلم داستان به  کل عوض می‌شه و همین باعث می‌شه که آدم میخکوب بشه. داستان در شهر نیویورک اتفاق می‌افته ولی مثل این فیلم چیزی از شهر رو نشون نمی‌ده. داستان فیلم اونقدر جالب هست که نیازی به نشون دادن محیط شهر نداشته باشه. غیر از قصه جالب، بازیهای این فیلم هم معرکه هستند. با اینکه داستان به سرعت پیش می‌ره، ولی بازیهای فیلم کاملاً واقعی به نظر می‌رسند. انگار که واقعاً همچین داستانی می‌تونه اتفاق بیفته. فیلم کاملاً جمع و جوره و قصه‌گویی فیلم وقت رو تلف نمی‌کنه. با اینکه سرعت اتفاقات زیاده ولی حتی شخصیت‌پردازی داستان هم خوب از کار درامده.

فروش این فیلم به 100 میلیون نرسیده ولی دو برابر هزینه تولیدش سود کرده. سود کل فیلم با حساب DVDهاش 61 میلیون دلار بوده و هزینه تولید فیلم 30 میلیون دلار بوده است.






Wednesday, August 28, 2013

Stand Up Guys

یک فیلم گانگستری خیلی خوش ساخت. داستان این فیلم خیلی سراسته. نکته ابهامی توش نیست. همه چیز قصه حساب شده است ولی اصلاً ته فیلم تا لحظه آخر معلوم نمیشه. آدم می‌تونه حدس بزنه چه اتفاقی می‌افته ولی نمی‌تونه مطمئن باشه که واقعاً قراره قصه اینطوری تموم بشه. فیلم پر از ستاره است. باریهای این ستاره ها هم عالیه. با یک داستان خوب و ستارهای فراوان این فیلم یک فیلم جذابه که حتی می‌شه دوبار هم تماشا کرد. برعکس روند غالب که برای اینجور فیلمها داستان باید خیلی واقع‌گرایانه باشه، این فیلم یکمی اغراق‌آمیزه. برای همچین فیلمی ارتباط با شخصیتها خیلی مهمه و چون شخصیتهای این فیلم دوست داشتنی هستند، آدم رو جذب داستانشون می‌کنند.

فروش این فیلم خیلی کم بوده. کل فروشش با در نظر گرفتن فروش DVD فقط 5 میلیون دلار بوده که واقعاً کمه. 





Tuesday, August 27, 2013

The Numbers Station

یک فیلم اکشن جاسوسی تقریباٌ معمولی بر اساس یک نکته واقعی. تنها نکته واقعی داستان صدای پخش اعداد که میشه بوسیله یک رادیوی ساده شنید. صدا همیشه صدای یک زنه که یک سری اعداد رو تکرار می‌کنه. بر اساس این واقعیت نویسنده سعی کرده یک داستان جاسوسی خلق کنه، که باید بگم خیلی موفق نبوده. فیلم یک فیلم کاملاٌ متوسط از آب در آمده و اصلاً جذاب نیست. چون از وسط فیلم آخرش کاملاً مشخصه. بازیهای فیلم بدک نیست ولی اینجور فیلمها نیاز به تعلیق در قصه دارند که این داستان اصلاً همچین چیزی به این فیلم نمیده. این فیلم از اون فیلمهاییه که اصلاً نمیشه دوبار تماشا کرد. حتی یکبارشم وقت‌تلف کردنه.




Sunday, August 25, 2013

Quartet

فیلمی راجع به تعدادی خواننده و نوازنده بازنشسته اوپرا. داستان فیلم در خانه سالمندانی که برای این هنرمندان در انگلستان ساخته شده است، می‌گذرد. فیلم در واقع تجلیلی از هنرمندان انگلیسیه ولی نکات جالبی هم راجع به عشق، جوانی و جاه‌طلبی این افراد توش هست. غیر از این درام آرومیه. من اینجور فیلمها که آدم می‌دونه اتفاقی بجز زندگی توشون نمی‌افته رو دوست دارم. با اینحال این فیلم رو اصلاً به جوانها توصیه نمی‌کنم.



Wednesday, August 21, 2013

Beauful Creatures

قسمت اول از یک سری جدید با همین عنوان. داستان این فیلم خیلی شبیه سری Twilight بود، با این فرق که جای دختره با پسره عوض شده بود. البته جای خون‌آشامها هم با جادوگرهای عوض شده بود و روایتی راجع به جنگ داخلی آمریکا هم توی فیلم بود. اینجور داستانها سرگرم کننده هستند، اگر خوب روایت بشوند. برای من که از داستانهای تخیلی لذت می‌برم، این فیلم جالبی بود. ولی خوب یک کم تکراری بود. بازیهای فیلم خوب هستند. فیلمهای تخلیی که توشون حوادث به سرعت اتفاق می‌افتن، خیلی جایی برای نمایش هنربازیگری باقی نمی‌کذارن. این فیلم به نظرم متوسط بود. اولین فیلم سری Twilight برای من اثرگذارتر از این فیلم بود. احتمالاً دلیلش اینه که اون فیلم اولین فیلم از این دسته فیلمها بود که من دیدم. عشق دختر و پسر توی اون فیلم باورپذیرتر بود و تمرکز فیلم هم فقط روی عشق بود.

هزینه تولید این فیلم 50 میلیون دلار بوده. کل فروش این فیلم با احتساب فروش DVD حدود 59 میلیون بوده. برای همچین فیلمی سود زیادی نیست.




Monday, August 19, 2013

Parker

یک فیلم اکشن دیگه که داستانش کاملاً تکراریه. شاید بتونم 10 فیلم دیگه رو نام ببرم که داستانشون شبیه این فیلم باشه. البته اینجور فیلمها رو کسانی تماشا می‌کنن که خیلی با داستان فیلم‌ها کاری ندارند و بیشتر می‎خواهند چند صحنه کتک‌کاری خوب ببینند و چندتا هم زن خوشگل. این فیلم همه‌ی اینها رو داره. جیسان استهام رو داره برای صحنه‌های زدوخورد و جنیفر لوپز رو داره برای خوشگلی. از تیتراژ فیلم می‌شه همه داستان رو تا آخر تعریف کرد. اینجور فیلم‌ها باعث می‌شوند که من خوابم بگیره. ولی به هر حال تماشا کردم. باید بگم این فیلم توی ژاندر خودش کاملاً معمولی و کلیشه‌ایه. همه چیزش کلیشه‌ایه. با اینحال به مدد تبلیغ زیاد خیلی هم معروف شده بود.

فروش این فیلم کاملاً خوب بوده. فروشش با احتساب فروش DVD حدود 50 میلیون دلار بوده. بنابراین 15 میلیون دلار سود داشته، که خیلی هم عالی بوده برای تولیدکننده‌اش. بنابراین سال دیگه هم همچین فیلمی دوباره ساخته خواهد شد.



Sunday, August 18, 2013

The Factory

یک فیلم پلیسی جالب. این فیلم که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، آدم رو غافلگیر می‌کنه. داستانش به نظر سراست به نظر می‌رسه تا به پیچ داستان برسیم. بعد از اونه که کل داستان شکل اصلی خودش رو پیدا می‌کنه. بازیهای فیلم خیلی خوب هستند. مهمترین عامل واقعی جلوه کردن یک فیلم، باورپذیری بازیهای فیلمه. این فیلم از این نظر خیلی خوبه. من داستانهای پلیسی رو زیاد دوست ندارم، ولی از این یکی لذت بردم. این فیلم یک فیلم متوسطه. سرگرم کننده است ولی عمق نداره. پایان داستان اصلاً هالیوودی نیست. پایانش کاملاً غیر منتظره است. در مجموع این فیلم حتماً به درد یکبار دیدن می‌خوره.





Sunday, August 4, 2013

Movie 43

این فیلم یک فیلم کمدی است که شامل 7 داستان مجزاست. این داستانها رو ستاره‌های هالیوود بازی می‌کنند. شاید این فیلم پر ستاره‌ترین فیلمی باشه که من تا حالا دیده‌ام. ولی تعداد زیاد ستاره‌ها باعث نمی‌شه این فیلم فیلم جالبی باشه. فیلم و داستانها همگی یک حالت مسخره دارند. این کمدی نیست که آدم رو به خنده بندازه و داستانها هم خیلی چیز عجیب غریبی نیستند. بازیهای فیلم خوب هستند، که این هم با این همه ستاه چیز عجیبی نیست. دیدن فیلم باعث نشد من حتی لبخند بزنم. برای یک بار دیدن فیلم بدی نبود ولی به درد دیدن با خانواده ایرانی نمی‌خوره.

هزینه تولید این فیلم 10 میلیون دلار بوده است. فروش داخلی فیلم در آمریکا 8 میلیون بوده ولی با در نظر گرفتن فروش بین‌المللی فروش کلی فیلم 22 میلیون دلار است. بنابراین فیلم دو برابر هزینه تولید سود داشته است.




Saturday, August 3, 2013

دلیلی برای خوش‌خیالی وجود ندارد

امروز ریاست جمهوری حسن روحانی آغاز شد. رسانه‌های مختلف این شروع را با تیترهای کلیشه اعلام کردند. ایرانیهای خوش‌خیال هم همگی پای تلویزیونهای خود نشستند و دیدند که چگونه روحانی حکم ریاستش را از دست رهبر گرفت، به این امید که فردا روز بهتری از امروز باشد. بسیاری از ایرانیها انتخاب روحانی را تغییر روش رهبر قلمداد می‌کنند و از این رو بر این باورند که با آمدنش اوضاع معاش و زندگی بهتر خواهد شد. منکر نمی‌شوم که من هم مثل هر ایرانی امید بهبودی اوضاع ایران دارم. امّا امیدی به بهبودی در زمان روحانی را عبث می‌دانم. به هر حال او را شیخ دیپلمات می‌دانند. در نظر من شیخ یعنی دروغگو راجع به دین و دیپلمات یعنی دروغگو راجع به سیاست. از دروغگو انتظار بهبودی دیوانگی است. البته ممکن است که این شیخ دیپلمات تغییر رویه‌ای داده باشد، ولی رضایت رهبر به ریاست جمهوریش مرا به شک می‌اندازد. کسی را که مورد رضایت رهبر باشد را با هیچ منطقی نمی‌توان دلسوز ایرانیها دانست. رهبر ایران مرجع بدبختی ملت ایران است.

اگر بخواهم چیزی در مورد دوره ریاست جمهوری روحانی پیش‌بینی کنم، ریاستش را به دو دوره تقسیم می‌کنم. دوره اول که حدود دوسال به طول خواهد انجامید، دوره‌ای است که در آن ایرانیها با خوش‌خیالی، سرمست از فکر تغییر، "آماده فردایی بهتر خواهند شد". در این دوره دنیا هم منتظر است که از ایران نشانه‌ای از بهبود روابط ببیند. ولی بعد از این دوسال شش سال متوالی از سرخوردگی در انتظار مردم است و بهبودی هم در روابط ایران با دیگر کشورها روی نخواهد داد. از کجا با چنین اطمینانی در این مورد نظر می‌دهم؟ با نگاه به سه دوره (هست ساله) ریاست جمهوری در زمان رهبری رهبر. در هر سه‌ی این دوره‌ها، روند آمده در بالا تکرار شده است. چرا باید دوره ریاست روحانی متفاوت باشد؟ دلیلی برای خوش‌خیالی وجود ندارد.