وقتی اظهارات جدید احمدینژاد راجع به دخالت نداشتن در پرونده هستهای را خواندم، به یاد شعبان جعفری افتادم. احمدینژاد شعبان بیمخ جدید است. او که فرزند انقلاب اسلامی است، لاتی ولایی است. حالا که چهار سال ریاست جمهوری آخرش که با تقلب و خونریزی شروع شده بود، در حال پایان است و دیگر امیدی ندارد که در جمهوری اسلامی جایی داشته باشد و احتمالاً میداند که رهبر از او سوء استفاده کرده است تا به مردم حقه بزند، سعی دارد تا نشان دهد که بجز حرف زدن قدرت دیگری درجمهوری اسلامی نداشته است و حتی احتمالاً حرفهایش را هم برایش مینوشتهاند. احمدینژاد در حال حاضر در بهت و حیرت از پایان دوران زود گذرش میباشد. ولی دیگر برای حرف زدن با مردمی که خس و خاشاک نامیده دیر شده است. بلندگوی رهبر به زودی با بلندگوی دیگری تعویض خواهد شد و بلندگوی قبلی به تاریخ خواهد پیوست. این است سرنوشت سهیم بودن در تقلب و قتل و دروغگویی. این سرنوشت در انتظار رهبر هم هست. او هم جاودانه نخواهد بود و دوران طلمش به سر خواهد رسید. اما خالا نوبت عوض کردن بلندگوست.
در این میانه سخنان احمدینژاد باید تلنگوری به ملت ایران باشد. احمدینژادی که قطعنامههای سازمان ملل را کاغذپاره میخواند، حالا آنها را مسبب وضع اقتصادی اسفبار کنونی ایران میداند. این نشان میدهد که آن زمان که میگفت آنقدر قطعنامه بدهند که قطعنامهدانشان پاره شود، فقط مثل بلندگو حرفها را تکرار میکرده است.
انتخابات ریاست جمهوری در واقع انتخاب بلندگو برای رهبر است و همه باید خق بدهند که رهبر بلندگوی دلخواهی داشته باشد و از کسی در این مورد نظر نخواهد. از طرف دیگر رهبر برای استفاده از بلندگو باید بگویید این بلندگو انتخاب او نیست و مردم او را انتخاب کردهاند. پس حتی اگر یک ایرانی هم برای رأی دادن حاضر نشود، او پیام تبریک میدهد که حماسهی دیگری در تاریخ ایران اسلامی رقم خورده است. بازی انتخابات بازی برد برد برای رهبر خواهد بود. تا این بار چه کسی را انتخاب کرده باشد.
ایرانیان بعد از 100 سال مبارزه با دیکتاتور همچنان گرفتار دیکتاتوری هستند. اما این دیکتاتور مدرن هم حقهبازتر و هم خونخوارتر دیکتاتورهای قبلی است و البته مثل بقه آخوندها عمر نوح دارد. ولی حتی مردنش دردی از مردم ایران دوا نخواهد کرد، تا وقتی ایرانیها اینقدر راحت فریب ظاهر سازیهای او را میخورند.