Friday, September 6, 2013

Escape from Planet Earth

یک انیمیشن راجع به یک سیاره دیگه. با دیدن این فیلم یاد فیلم Planet 51 افتادم. البته این  کجا و اون کجا. گرافیک این فیلم خیلی خوبه. مشکل اصلی فیلم قصه است. داستان توی یک هیمچین فیلمهایی عامل اصلی موفقیت یا شکست فیلمه. البته اگه یکی از این فیلمها موفق بشه داستانش به کلیشه‌ای برای فیلمهای دیگه تبدیل می‌شه. داستان این فیلم هم کلیشه‌ای از داستان چند  فیلم موفق انیمیشن. سیاره جدید و بیگانه از فیلم Planet 51 اقتباس شده. موقعیت بد پدر و فرزند هم که خیلی موفق بوده از فیمهایی مثل Cloudy with Chance of Meat Ball و How to Train Your Dragon تقلید شده. موجودات فضایی که در یک سازمان زیرزمینی کار می‌کنند هم از فیلم Monsters vs. Alians اومده. البته بعضی چیزها عوض شده تا داستان رنگ و بوی جدید بگیره. این تقلیدها در داستان فیلم باعث شده که این فیلم خیلی فیلم جالبی نباشه. دیدنش برای یکبار بد نیست ولی اگه فیلمهایی که اشاره کردم رو دیده باشید، این یکی یکم تکراریه.

داستان تکراری فیلم باعث شده که این فیلم فروش‌های عجیب بقیه فیلمهای انیمیشن رو نداشته باشه. فروش کلی این فیلم 66 میلیون دلاره که خیلی کمه. البته این فیلم ضرر نداده، چون هزینه تولیدش 40 میلیون بوده.




 

Wednesday, September 4, 2013

Hansel and Gretel Witch Hunters

یک فیلم تخیلی کامل راجع به شخصیتهای معروف داستان کودکان. البته داستان اصلی یکمی دست‌کاری شده توی این فیلم تا بشه یک داستان تازه بوجود آورد. فیلم کلاً از مراجع تاریخی که داستان اصلی بر اساسشون شکل گرفته خالیه. مثلاً انواع اسلحه و لباسهای قرن بیست و یکم در قصه قرون وسطایی وجود دارند. اگر این موارد رو نادیده بگیریم، با یک فیلم سطحی با خشونت بالا مواجه هستیم که هیچ جنبه مثبتی بجز تفریح محض نداره. البته داستان فیلم از یک جایی به بعد کاملاً سراسته و نکته‌ای که نیاز به فکر کردن داشته باشه توش نیست. همین هم باعث شده خیلی فیلم سرگرم‌کننده‌ای از کار در نیومده باشه.

نکته باورنکردنی راجع به این فیلم اینه که این فیلم 50 میلیون دلاری 225 میلیون دلار توی سینما فروخته. بیخود نیست که قسمت دومش هم قراره ساخته بشه. امیدوارم بعدی بهتر از این یکی باشه.

 



Monday, September 2, 2013

Superman Unbound

این فیلم کارتونی برداشتی از داستان مصور سوپرمنه. این قسمت از داستان سوپرمن رو من هیچ‌وقت تماشا نکرده‌ بودم. برای همین از دیدنش لذت بردم. بعد تمام شدن سری Justice League شرکت برادران وارنرز شروع به ساختن فیلمهای سینمایی از شخصیتهای داستانهای مصور این شرکت کرده. این فیلم هم جزء همین ساخته‌هاست. انیمیشن این فیلمها خیلی خوب از کار در نمی‌آد ولی به خاطر قصه‌ای که تعریف می‌کنند، فیلمهای خوبی هستند. مخصوصاً این یکی از قسمتهایی از داستان سوپرمن درست شده که خیلی کم توی کارهای دیگه دیده شده. دیدن این فیلم رو به همه کسانی که داستان مصور دوست دارند، توصیه می‌کنم.





Sunday, September 1, 2013

The Twilight Saga Breaking Dawn Part 2

این فیلم پنجمین و آخرین فیلم از سری Twilight بود. داستان این سری داستان یک دختره که عاشق یک خون‌آشام می‌شه. بعد از دیدن فیلم اول این سری، من همه چهار کتاب Twilight رو خوندم. کتابها بسیار جذاب هستند، مخصوصاً اگه به زبان اصلی خونده بشوند. فیلم اول بسیار خوش ساخت و خوب بود. داستانش خیلی کشش داشت و هر کسی سینمای تخیلی دوست داشته باشه رو مجذوب می‌کرد. ولی بقییه این فیلمها اینطور نبودند. این سری 5 فیلم داره که بهترینش همان فیلم اول بود. به نظر می‌رسه فیلم‌ساز بقیه فیلمها فقط می‌خواسته یک چیزی ساخته باشه. اصلاً محیط داستان و تعلیق اتفاقات قصه درست از کار در نیومده. خوندن کتابها بنظر من خیلی جذاب‌تر از دیدن فیلمها بود. این فیلم آخر هم فرق زیادی با سه‌تای قبلش نداره. فیلم کلاً زیاد مکالمه بین شخصیتها نداره و شخصیتها خیلی کار مهمی انجام نمی‌دهند تا فیلم قادر به شخصیت پردازی باشه. کتابها این مشکل رو ندارند. من فیلم اول این سری رو سه بار تماشا کردم ولی بقیه رو فقط یکبار تماشا کردم. این چهار فیلم آخر ارزش دوبار دیدن ندارند.




I Give It a Year

یک فیلم عاشقانه راجع به زندگی یکساله یک زوج انگلیسی. اینجور فیلمها به درد دیدن با همسر می‌خوره. اصلاً یک فیلم سینمایی نیست که بشه جدی بگیریش. داستان فیلم کاملاً کلیشه‌ایه. دو نفر که اصلاً به هم نمی‌خورن با هم ازدواج می‌کنند و دچار مشکلات بعد از ازدواج می‌شوند. داسنان کاملاً ساده است و اصلاً آدم رو درگیر نمی‌کنه، بطوری که اصلاً سعی نمی‌کنی تهش رو حدس بزنی. بازیهای فیلم بد نیستند ولی خیلی هم عالی نیستند. این از اون فیلمهایی که با اینکه بازیهاش بد نیستند، دائم متوجه هستی داری فیلم می‌بینی. به نظرم هنرپیشه‌ها خوب انتخاب نشدند.





Friday, August 30, 2013

Side Effects

این فیلم یکی از بهترین فیلمهایی که امسال من تماشا کردم. بخش اول فیلم راجع به یک بیمار روانی و اثر داروهایی که مصرف می‌کنه که باعث یک جنایت می‌شه. تا اینجا داستان جذابی داره فیلم ولی چیز خاصی نیست. ولی در قسمت دوم فیلم داستان به  کل عوض می‌شه و همین باعث می‌شه که آدم میخکوب بشه. داستان در شهر نیویورک اتفاق می‌افته ولی مثل این فیلم چیزی از شهر رو نشون نمی‌ده. داستان فیلم اونقدر جالب هست که نیازی به نشون دادن محیط شهر نداشته باشه. غیر از قصه جالب، بازیهای این فیلم هم معرکه هستند. با اینکه داستان به سرعت پیش می‌ره، ولی بازیهای فیلم کاملاً واقعی به نظر می‌رسند. انگار که واقعاً همچین داستانی می‌تونه اتفاق بیفته. فیلم کاملاً جمع و جوره و قصه‌گویی فیلم وقت رو تلف نمی‌کنه. با اینکه سرعت اتفاقات زیاده ولی حتی شخصیت‌پردازی داستان هم خوب از کار درامده.

فروش این فیلم به 100 میلیون نرسیده ولی دو برابر هزینه تولیدش سود کرده. سود کل فیلم با حساب DVDهاش 61 میلیون دلار بوده و هزینه تولید فیلم 30 میلیون دلار بوده است.






Wednesday, August 28, 2013

Stand Up Guys

یک فیلم گانگستری خیلی خوش ساخت. داستان این فیلم خیلی سراسته. نکته ابهامی توش نیست. همه چیز قصه حساب شده است ولی اصلاً ته فیلم تا لحظه آخر معلوم نمیشه. آدم می‌تونه حدس بزنه چه اتفاقی می‌افته ولی نمی‌تونه مطمئن باشه که واقعاً قراره قصه اینطوری تموم بشه. فیلم پر از ستاره است. باریهای این ستاره ها هم عالیه. با یک داستان خوب و ستارهای فراوان این فیلم یک فیلم جذابه که حتی می‌شه دوبار هم تماشا کرد. برعکس روند غالب که برای اینجور فیلمها داستان باید خیلی واقع‌گرایانه باشه، این فیلم یکمی اغراق‌آمیزه. برای همچین فیلمی ارتباط با شخصیتها خیلی مهمه و چون شخصیتهای این فیلم دوست داشتنی هستند، آدم رو جذب داستانشون می‌کنند.

فروش این فیلم خیلی کم بوده. کل فروشش با در نظر گرفتن فروش DVD فقط 5 میلیون دلار بوده که واقعاً کمه. 





Tuesday, August 27, 2013

The Numbers Station

یک فیلم اکشن جاسوسی تقریباٌ معمولی بر اساس یک نکته واقعی. تنها نکته واقعی داستان صدای پخش اعداد که میشه بوسیله یک رادیوی ساده شنید. صدا همیشه صدای یک زنه که یک سری اعداد رو تکرار می‌کنه. بر اساس این واقعیت نویسنده سعی کرده یک داستان جاسوسی خلق کنه، که باید بگم خیلی موفق نبوده. فیلم یک فیلم کاملاٌ متوسط از آب در آمده و اصلاً جذاب نیست. چون از وسط فیلم آخرش کاملاً مشخصه. بازیهای فیلم بدک نیست ولی اینجور فیلمها نیاز به تعلیق در قصه دارند که این داستان اصلاً همچین چیزی به این فیلم نمیده. این فیلم از اون فیلمهاییه که اصلاً نمیشه دوبار تماشا کرد. حتی یکبارشم وقت‌تلف کردنه.




Sunday, August 25, 2013

Quartet

فیلمی راجع به تعدادی خواننده و نوازنده بازنشسته اوپرا. داستان فیلم در خانه سالمندانی که برای این هنرمندان در انگلستان ساخته شده است، می‌گذرد. فیلم در واقع تجلیلی از هنرمندان انگلیسیه ولی نکات جالبی هم راجع به عشق، جوانی و جاه‌طلبی این افراد توش هست. غیر از این درام آرومیه. من اینجور فیلمها که آدم می‌دونه اتفاقی بجز زندگی توشون نمی‌افته رو دوست دارم. با اینحال این فیلم رو اصلاً به جوانها توصیه نمی‌کنم.



Wednesday, August 21, 2013

Beauful Creatures

قسمت اول از یک سری جدید با همین عنوان. داستان این فیلم خیلی شبیه سری Twilight بود، با این فرق که جای دختره با پسره عوض شده بود. البته جای خون‌آشامها هم با جادوگرهای عوض شده بود و روایتی راجع به جنگ داخلی آمریکا هم توی فیلم بود. اینجور داستانها سرگرم کننده هستند، اگر خوب روایت بشوند. برای من که از داستانهای تخیلی لذت می‌برم، این فیلم جالبی بود. ولی خوب یک کم تکراری بود. بازیهای فیلم خوب هستند. فیلمهای تخلیی که توشون حوادث به سرعت اتفاق می‌افتن، خیلی جایی برای نمایش هنربازیگری باقی نمی‌کذارن. این فیلم به نظرم متوسط بود. اولین فیلم سری Twilight برای من اثرگذارتر از این فیلم بود. احتمالاً دلیلش اینه که اون فیلم اولین فیلم از این دسته فیلمها بود که من دیدم. عشق دختر و پسر توی اون فیلم باورپذیرتر بود و تمرکز فیلم هم فقط روی عشق بود.

هزینه تولید این فیلم 50 میلیون دلار بوده. کل فروش این فیلم با احتساب فروش DVD حدود 59 میلیون بوده. برای همچین فیلمی سود زیادی نیست.




Monday, August 19, 2013

Parker

یک فیلم اکشن دیگه که داستانش کاملاً تکراریه. شاید بتونم 10 فیلم دیگه رو نام ببرم که داستانشون شبیه این فیلم باشه. البته اینجور فیلمها رو کسانی تماشا می‌کنن که خیلی با داستان فیلم‌ها کاری ندارند و بیشتر می‎خواهند چند صحنه کتک‌کاری خوب ببینند و چندتا هم زن خوشگل. این فیلم همه‌ی اینها رو داره. جیسان استهام رو داره برای صحنه‌های زدوخورد و جنیفر لوپز رو داره برای خوشگلی. از تیتراژ فیلم می‌شه همه داستان رو تا آخر تعریف کرد. اینجور فیلم‌ها باعث می‌شوند که من خوابم بگیره. ولی به هر حال تماشا کردم. باید بگم این فیلم توی ژاندر خودش کاملاً معمولی و کلیشه‌ایه. همه چیزش کلیشه‌ایه. با اینحال به مدد تبلیغ زیاد خیلی هم معروف شده بود.

فروش این فیلم کاملاً خوب بوده. فروشش با احتساب فروش DVD حدود 50 میلیون دلار بوده. بنابراین 15 میلیون دلار سود داشته، که خیلی هم عالی بوده برای تولیدکننده‌اش. بنابراین سال دیگه هم همچین فیلمی دوباره ساخته خواهد شد.



Sunday, August 18, 2013

The Factory

یک فیلم پلیسی جالب. این فیلم که بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، آدم رو غافلگیر می‌کنه. داستانش به نظر سراست به نظر می‌رسه تا به پیچ داستان برسیم. بعد از اونه که کل داستان شکل اصلی خودش رو پیدا می‌کنه. بازیهای فیلم خیلی خوب هستند. مهمترین عامل واقعی جلوه کردن یک فیلم، باورپذیری بازیهای فیلمه. این فیلم از این نظر خیلی خوبه. من داستانهای پلیسی رو زیاد دوست ندارم، ولی از این یکی لذت بردم. این فیلم یک فیلم متوسطه. سرگرم کننده است ولی عمق نداره. پایان داستان اصلاً هالیوودی نیست. پایانش کاملاً غیر منتظره است. در مجموع این فیلم حتماً به درد یکبار دیدن می‌خوره.





Sunday, August 4, 2013

Movie 43

این فیلم یک فیلم کمدی است که شامل 7 داستان مجزاست. این داستانها رو ستاره‌های هالیوود بازی می‌کنند. شاید این فیلم پر ستاره‌ترین فیلمی باشه که من تا حالا دیده‌ام. ولی تعداد زیاد ستاره‌ها باعث نمی‌شه این فیلم فیلم جالبی باشه. فیلم و داستانها همگی یک حالت مسخره دارند. این کمدی نیست که آدم رو به خنده بندازه و داستانها هم خیلی چیز عجیب غریبی نیستند. بازیهای فیلم خوب هستند، که این هم با این همه ستاه چیز عجیبی نیست. دیدن فیلم باعث نشد من حتی لبخند بزنم. برای یک بار دیدن فیلم بدی نبود ولی به درد دیدن با خانواده ایرانی نمی‌خوره.

هزینه تولید این فیلم 10 میلیون دلار بوده است. فروش داخلی فیلم در آمریکا 8 میلیون بوده ولی با در نظر گرفتن فروش بین‌المللی فروش کلی فیلم 22 میلیون دلار است. بنابراین فیلم دو برابر هزینه تولید سود داشته است.




Saturday, August 3, 2013

دلیلی برای خوش‌خیالی وجود ندارد

امروز ریاست جمهوری حسن روحانی آغاز شد. رسانه‌های مختلف این شروع را با تیترهای کلیشه اعلام کردند. ایرانیهای خوش‌خیال هم همگی پای تلویزیونهای خود نشستند و دیدند که چگونه روحانی حکم ریاستش را از دست رهبر گرفت، به این امید که فردا روز بهتری از امروز باشد. بسیاری از ایرانیها انتخاب روحانی را تغییر روش رهبر قلمداد می‌کنند و از این رو بر این باورند که با آمدنش اوضاع معاش و زندگی بهتر خواهد شد. منکر نمی‌شوم که من هم مثل هر ایرانی امید بهبودی اوضاع ایران دارم. امّا امیدی به بهبودی در زمان روحانی را عبث می‌دانم. به هر حال او را شیخ دیپلمات می‌دانند. در نظر من شیخ یعنی دروغگو راجع به دین و دیپلمات یعنی دروغگو راجع به سیاست. از دروغگو انتظار بهبودی دیوانگی است. البته ممکن است که این شیخ دیپلمات تغییر رویه‌ای داده باشد، ولی رضایت رهبر به ریاست جمهوریش مرا به شک می‌اندازد. کسی را که مورد رضایت رهبر باشد را با هیچ منطقی نمی‌توان دلسوز ایرانیها دانست. رهبر ایران مرجع بدبختی ملت ایران است.

اگر بخواهم چیزی در مورد دوره ریاست جمهوری روحانی پیش‌بینی کنم، ریاستش را به دو دوره تقسیم می‌کنم. دوره اول که حدود دوسال به طول خواهد انجامید، دوره‌ای است که در آن ایرانیها با خوش‌خیالی، سرمست از فکر تغییر، "آماده فردایی بهتر خواهند شد". در این دوره دنیا هم منتظر است که از ایران نشانه‌ای از بهبود روابط ببیند. ولی بعد از این دوسال شش سال متوالی از سرخوردگی در انتظار مردم است و بهبودی هم در روابط ایران با دیگر کشورها روی نخواهد داد. از کجا با چنین اطمینانی در این مورد نظر می‌دهم؟ با نگاه به سه دوره (هست ساله) ریاست جمهوری در زمان رهبری رهبر. در هر سه‌ی این دوره‌ها، روند آمده در بالا تکرار شده است. چرا باید دوره ریاست روحانی متفاوت باشد؟ دلیلی برای خوش‌خیالی وجود ندارد.

Tuesday, July 30, 2013

Eden

این فیلم درامی راجع به حوادثی است که برای یک برده جنسی اتفاق می‌افتد، از لحظه به دام افتادن تا لحظه رهایی. داسنان فیلم خیلی خوب پرداخته شده و بازیهای فیلم هم عالی هستند. داستان بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته شده و بیننده همیشه حس می‌کنه که داستان کاملاً واقع‌گرایانه است. انتهای فیلم از ابتدا مشخصه، یعنی آزادی ولی داستان جوری تعریف می‌شه که تا آخرین لحظه پایان کاملاً مشخص نیست. با همه این محاسن، از اونجایی که هیچ نکته عجیبی راجع به داستان وجود نداره، این درام فیلمی نیست که به خاطر آدم بمونه. برای یک بار دیدن فیلم خوبیه ولی اصلاً نباید این فیلم رو توی جمع خانوادگی دید، مخصوصاً اگه خانواده ایرانی باشه.





Monday, July 29, 2013

Parental Guidance

یک کمدی خانوادگی راجع به رابطه پدربزرگ و مادربزرگی با سه نوه‌شان. این به درد دیدن با خانواده میخوره ولی به عنوان یک فیلم چیز زیادی نداره. ساختار داستانی این فیلم کاملاً تعریف شده است و روند معمول فیلمهایی از این دست رو طی می‌کنه. اینجور داستانهای با یک آزمایش شروع می‌شه و در بعد از 3/4 فیلم آزمایش به طرز باورنکردنی خراب شده ولی در 1/3 باقیمانده از فیلم همه چیز درست می‌شه و فیلم به خوبی و خوشی تمام می‌شه. جوکهای اینجور فیلمها هم کاملاً کلیشه‌ای هستند و بعد از دیدن چهار، پنچ‌تا از این فیلمها کاملاً معلومه که جوک چطور شروع می‌شه و به کجا ختم می‌شه. بازیهای فیلم هم خیلی جالب نیستند و کاملاً تصنعی به نظر می‌رسند.






Friday, July 26, 2013

The Company You Keep

یک درام پر از ستاره راجع به تعدادی فراری از دست FBI. یکی از این فراریها بعد از 30 سال خود را تسلیم پلیس می‌کند که باعث می‌شود هویت نفر دومی کشف شود. داستان خیلی خوب شروع می‌شود ولی پایان داستان زیاد جالب نیست. فرار نفر دوم از دست پلیس یک حالت اضافه دارد و بعضی از کارهایش منطقی نیست. به هر حال فیلم جالبی است. پایانش تقریباً از میانه فیلم مشخص می‌شود. این فیلمی نیست که من بخواهم دوباره تماشا کنم. نکته این فیلم رو من نگرفتم شاید یک چیزی توش بوده که من متوجه نشدم. با اینحال بازیهاش رو دوست داشتم. 





The Last Stand

این فیلم بازگشت آرنولد شوایتزنگر به سینما است. بعد از سالها کار در عرصه سیاست و فرمانداری کالیفرنیا، آرنولد مثل سیلوستر استالونه با بازی در یک فیلم اکشن سعی کرده محبوبیت سابقش رو به دست بیاره. ولی سال 2013 قابل مقایسه با دهه 80 و 90 نیست. داستان این فیلم مثل همه فیلمهای دیگه این سبک کاملاً سرراسته، صحنه‌های انفجار، تیراندازی و نبرد تن  به  تن هم توش کم نیست. مشکل اینجاست که آرنولد کاملاً پیر شده و با اینکه سعی شده مثل فیلم کماندو یک قهرمان ازش بسازند، ولی پیری این قهرمان کاملاً پیداست. مثل اینکه یک پدر بزرگ بجنگه و بعد هم همه رو بزنه. فیلم خوش ساختی شده ولی دیگه دوره اینجور فیلمها گذشته.

فروش فلیم اصلاً جالب نبوده. فروش کلی فیلم با DVD فقط 40 میلیون دلار بوده که البته هزینه فیلم رو در آورده. هزینه فیلم 30 میلیون دلاره.



Monday, July 22, 2013

حماقت باورنکردنی

جوان‌تر که بودم فکر می‌کردم فرمانروایی بی‌کفایت از ناصرالدین شاه قاجار به ایران حکومت نکرده است. شاهی که مثل پدرش یکی از بزرگان را با یک شب مستی به دست جلاد سپرد و بعد از آن بازیچه دست انگلیس و روس بود. تعجبم همواره از عمر طولانی ناصرالدین شاه بود. 50 حکمرانی بسیار نادر است. آن زمان البته رهبر فرمانروای مطلق بود. در مقایسه با ناصرالدین شاه، رهبر به مراتب بی‌کفایت‌تر است. هیچگاه، حتی در زمان حمله مغول و حتی حمله اعراب، ایرانیها چنین خوار و خفیف نشده بودند. جالب اینجاست که بعد از بیست و اندی سال هنوز مرگ رهبر در افق دیده نمی‌شود، درست مثل ناصرالدین شاه. سؤال اینجاست که آیا میرزا رضا کرمانی دیگری لازم است تا شر رهبر را از سر ملت ایران کم کند یا راه حل دیگری برای نجات وجود دارد؟

این رهبر "فرزانه" در اظهار نظر جدید گفته که "به مذاکره با آمریکا خوش‌بین نیستم". چطور انسانی چنین بی‌منطق به وجود می‌آید؟ چطور بدبختی که هر ایرانی با پوست و گوشتش احساس می‌کند، برای رهبر همچون گذر نسیمی گرمابخش جلوه می‌کند؟ جواب این سؤالات واقعاً اهمیتی ندارد وقتی سؤال مهمتری وجود دارد: چطور می‌شود از شرش خلاص شد؟

در جواب به این پرسش باید بگویم تنها راه حل نافرمانی مدنی است. ولی ایرانیها بی‌رمق‌تر از آن هستند که دست به چنین کاری بزنند. از طرف دیگر نجات از دست رهبر بدون تصور دقیق از آینده می‌تواند بدتر از حکومت رهبر باشد. این انتخاب اخیر مثالی از چنین از دست خلاص شدنی بود. نتیجه خلاصی از دست احمدی‌نژاد و دار و دسته‌اش افتادن به دام رفسنجانی و آغاز دوران جدید سردار سازندگی است.

کسی نیست به حال بدبختی ایرانیها بگیرید. واقعاً برای کسی هم بود و نبود ایرانیها فرقی ندارد. ملتی که از پس یک نفر برنیاید، جایی در دنیای مدرن ندارد.

Hyde Park on Hudson

یک درام عاشقانه‌ی سیاسی راجع به زندگی فرانکلین روزولت با بازی بیل موری. بازیهای خوب و داستان روان و ساده. بیشتر قصه راجع به سفر پادشاه وقت انگلستان به آمریکا است که همزمان شده با کشف خیانت روزولت  به یکی از عشاقش. فیلم خیلی خوب ساخته شده و آدم رو مجذوب خودش می‌کنه. من از داستانهای واقعی خوشم نمی‌آد، مگر اینکه راجع به زندگی افراد مهم باشه. این درام به یادمونی نیست ولی دوست داشتنیه. 



Thursday, July 18, 2013

Jack Reacher

یک فیلم اکشن بسیار متوسط. داستان فیلم برداشتی از کتابی به اسم "One Shot" است. ایراد اصلی که می‌شه به فیلم‌نامه گرفت اینه که پیداست که قصه به درد خوندن می‌خوره نه فیلم. در واقع فیلم‌نامه نویسها نتونستند اون حالت کتابی داستان رو از بین ببرند. بازیهای فیلم خوب هستند ولی نکته مثبت فیلم داستانشه. داستان خیلی خوب نوشته شده بوده. مشکل قهرمان اینه که خیلی کلیشه‌ایه. به هر حال این فیلم ارزش یکبار دیدن رو داره.

فروش این فیلم 270 میلیون دلار بوده که در مقایسه با خرجش که فقط 60 میلیونه، بسیار خوبه.



Tuesday, July 16, 2013

The Guilt Trip

یک کمدی کلیشه‌ای دیگه. داستان خانوادگی کاملاً قابل پیش‌بینی که فقط به درد خانواده‌ها می‌خوره که با هم سینما رفته باشند. این فیلم حدود 40 ملیون خرج داشته که به زحمت تونسته در آمریکا با اضافه کردن رقم فروش DVD به فروش سینمایی خرجش رو در بیاره. حتی جک جدیدی هم توی این فیلم نیست. داستان کاملاً کلیشه‌ایه. ساختار داستان اینجور فیلمها کاملاً ثابته، فقط جای آدمهای عوض می‌شه. مثلاً برای شخصیت دوم جای پدر با مادر عوض می‌شه یا خواهر و برادر بزرگتر. همه اینجور داستانها یکجور تغییر درونی در شخصیت اصلی اتفاق می‌افته. این فیلم هم مثل همه اینجور فیلمها هیچ‌چیز جدیدی نداره. اصلاً یه دیدنش نمی‌ارزه.





Iron Man: Rise of Technovore

این فیلم انیمیشنی از کمپانی Marvel است که بر اساس داستان یکی از معرف‌ترین ابرقهرمانهای این کمپانی یعنی مرد آهنی ساخته شده. کمپانیهای داستانهای مصور در کنار انتشار این داستانها از قهرمانهای این داستانها فیلم هم می‌سازند. چون انیمیشن به سبک نقاشی داستان‌های مصور نزدیکه، اینجور فیلمها که مخصوص محاطبین این‌جور داستانها است به سبک انیمیشن ساخته می‌شوند. این فیلم هم از همین رده فیلمها است و مثل مرد آهنی 3 نیست که برای پخش در سینماهای بزرگ ساخته شده و تعداد زیادی از مردم رو مخاطب قرار می‌ده.

چند سالی که کمپانی Marvel برای ساختن اینجور فیلمها از انیماتورهای ژاپنی استفاده می‌کنه. این فیلم هم به همین صورت ساخته شده: یعنی انیمشین فیلم توسط ژاپنی‌ها کشیده شده ولی داستان کاملاٌ آمریکاییه. با اینکه تو دنیا کسی نمی‌تونه بهتر از ژاپنی‌ها انیمیشن بساره، این فیلم خیلی خوب از آب در نیومده. به نظر من دلیلش هم اینه که سبک نقاشی ژاپنی که از Manga (داستانهای مصور ژاپنی) میآید به درد داستانهای مصور آمریکایی نمی‌خوره. در واقع در مقایسه با فیلمهای ژاپنی از همین نوع که راجع به قهرمانهای ژاپنی ساخته می‌شوند، این فیلم خیلی خامه. به هر حال این فیلم یک فیلم کاملاً سطحی شده که وجه تمایزی با بسیاری از فیلمهای دیگه‌ی این سبک نداره. در واقع این فیلم یک فیلم کلیشه‌ای بیشتر نیست.




Thursday, July 11, 2013

Broken City

این درام جنایی فیلم بسیار متوسطیه پر از ستاره. ایراد اصلی فیلم داستانشه. فیلم کاملاٌ قابل پیش‌بینیه. تقریباٌ از اواسط فیلم دیگه دنبال کردن داستان جذابیتی نداره. کمی هم داستان گنک بیان شده. شاید فکر کردند که با گنک کردن داستان، میتونند تماشاگر جذب کنند. پلیسی که به خاطر یک درگیری خیابونی و کشته شدن یک نفر از نیروی پلیس اخراج شده ولی از اتهام قتل تبرئه شده، درگیر یک ماجرای کلاه‌برداری می‌شه و مجبور میشه با آدمهای قدرتمند شهر در بیفته. ایده داستان جالبه ولی خوب بازگو نشده. فیلم در نیویورک اتفاق می‌افته و نماهای جالبی از منهتن داره. با وجود این همه ستاره فیلم فقط 19 میلیون فروش کرده که خیلی کمه. از یک همچین فیلمی انتظار بیشتر از این می‌رفته.





Any Day Now

این فیلم داستان یک زوج همجنس‌گرا در سال 1979 رو تعریف می‌کنه که برای سرپرستی یک پسر بچه منگول اقدام می‌کنند. فیلم سعی داره نشون بده با اینکه این پسر با این زوج بسیار خوشبخته، چطور سیستم قضایی این خوشبختی رو به واسطه قضاوت نادرست در موررد همجنس‌گراها از بین می‌بره. با اینکه قصه نکته خوبی رو در بر داره ولی فیلم این نکته رو خوب نمی‌تونه منتقل کنه. اصلاٌ معلوم نیست که چه مدت پسربچه با این دو نفر زندگی کرده، ولی بعداٌ گفته می‌شه که حدود یک سال و نیم باهاشون بوده.

بازیهای فیلم بد نیست ولی یک حالت تصنعی به فیلم داده. بیننده همیشه احساس می‌کنه فیلم تماشا می‌کنه. این موضوع باعث می‌شه جذابیت داستان از بین بره. مشکل فیلم‌نامه هم زیاده. به نظر می‌رسه سعی شده این فیلم بیشتر از 90 دقیقه نباشه. این فیلم رو نمیشه یک درام خوب حساب کرد.



Sunday, July 7, 2013

Promised Land

این فیلم یک درام متوسط با بازی مت دیمن است. داستان فیلم راجع به شهر کوچکی در مزکز آمریکا است که حالا مورد توجه یک شرکت بزرگ نفتی قرار گرفته است. مسئله مورد بحث فیلم استخراج گاز طبیعی به روشی خطرناک برای محیط زیسته و اینکه چگونه یک شرکت بزرگ با پول و ظاهر سازی این مسئله را پنهان می‌کنه. داستان فیلم از منظر یک نفر که برای راضی کردن مردم شهر استخدام شرکت شده روایت می‌شه و از ابتدای فیلم میشه حدس زد که در انتها این فرد دچار یک تحول درونی خواهد شد و روش زندگیش رو عوض می‌کنه. ضرب آهنگ فیلم مثل هر فیلم این ژاندر کنده و گاهی هم فیلم خواب آور می‌شه. فیلم که نمی‌خواد خودشو درگیر مسائل مربوط به استخراج گاز طبیعی کنه، روشن نمی‌کنه که بلاخره این کار مضره یا نه.

بازیهای فیلم خیلی خوب هستند و این حس رو به آدم می‌دهند که داستان آدمهای واقغی داره روایت می‌شه. فیلم درام فیلم یک‌بار دیدنه و این یکی هم فرقی با بقیه نمی‌کنه. با اینحال بعضی از درامهای به یاد آدم می‌مونند. این یکی از اونهایی که یاد من بمونه نیست.






Saturday, June 29, 2013

Fight Club

این فیلم فیلم جدیدی نیست ولی از اونجایی که خیلی قشنگه و من تازه دیدمش، دارم راجع بهش می‌نویسم. فیلم محصوله 1999 است. داستان فیلم خیلی غافلگیر کننده است. بسیار عالی نوشته شده و بسیار خوب تمام می‌شه. کلیت داستان رو می‌شد از ساعت دوم حدس زد ولی پایانش اصلاً قابل حدس نبود. بازیهای فیلم از داستانش هم بهتر هستند. من کمتر فیلمی دیدم که اینقدر خوب بازیهاش از کار در اومده باشه. فیلم پر از صحنه‌های خشونته. این یکی از خشن‌ترین فیلم‌هایی که من دیدم. اولی مشتی که ادوارد نرتون به برد پیت می‌رنه یک مشت واقعیه.

فیلم جلوه‌های ویژه‌ی خاصی نداره بجز صحنه خراب شدن ساختمانها که اون هم بسیار بد درست شده. باید یادمون باشه که این فیلم همون سالی که Matrix 1 تولید شده.

اگه کسی فیلم زیاد تماشا می‌کنه باید حتماً این فیلم رو ببینه، اگه تا حالا تماشا نکرده.




Thursday, June 27, 2013

حقیقت یافتن یک کابوس

باورکردنی نیست. رهبر از مخالفان نظام تشکر کرده است. یعنی در واقع از مردم تشکر کرده است. چون بجز 10-15 میلیون طرفدار جمهوری اسلام، بقیه ایرانیها مخالفان نظام اسلامی هستند. او برای اینکه نشان دهد که هنوز جایگاهی بین مردم دارد از مردم ساده‌لوح تشکر کرده است. ایرانیها با شرکت در انتخابات یکبار دیگر نشان دادند که چه ملت فراموشکار، ترسو و احمقی هستند. باید هم رهبر از این مردم تشکر کند. مردمی که به این راحتی هر بلایی می‌شود بر سرشان آورد و بعد هم چنین وانمود کرد که اتفاقی نیفتاده است. چطور ملتی 4 سال پیش را فراموش می‌کند؟ چطور مردمی از ترس نان سر در برابر بردگی فرو می‌آورند؟ این کابوسی است که به واقعیت بدل شده است.

وضعیت ایران از زمان ناصرالدین شاه هم به مراتب بدتر است ولی مردم فقط به فکر قیمت نان ارزان هستند. برایشان فرق نمی‌کند چه بر سرشان می‌رود. فقط و فقط به فکر راحتی هستند. این ملت تاوان راحت‌طلبیشان را خواهند پرداخت.

Wednesday, June 26, 2013

Gangster Squad

این اولین فیلم سال 2013 است که من تماشا کردم. یک فیلم گانگستری کامل، پر از صحنه‌های تیراندازی و انفجار. داستان فیلم کاملاً سرراسته که باعث می‌شه تماشاگر بتونه روی صحنه‌های فیلم تمرکز کنه. بازیهای عالی هستند. فیلم پر از ستاره است. ایجور داستانهای از یک جای کاملاً مشخص شروع می‌شوند و از اول آخر داستان کاملاً مشخصه. یک نقطه اوج توی این جور قصه‌ها هست که مثلاً توی این یکی وقتیه که گانگستر به پلیس حمله می‌کنه. با اینکه همه‌ چیز داستان کاملاً از اول مشخصه ولی بازهم این فیلم آنقدر خوب ساخته شده که تماشاگر رو به خودش جذب می‌کنه. فیلم خوبیه برای یکبار دیدن. بعضیهای شاید بخواهند دوبازه این فیلم رو تماشا کنند. من مطمئناً این کارو نمی‌کنم.




Wednesday, June 19, 2013

Silver Linings Playbook

این فیلم یک فیلم عاشقانه‌ی هالیوودیه پر از ستاره‌های هالیوودی. فیلم کمدی نیست ولی درام هم نیست. می‌شه گفت داستان فیلم تخیلیه. به ندرت اتفاق می‌افته که یک مردی که به خاطر زندگی زناشوییش به زندان اقتاده همون موقع که از زندان آزاد می‌شه با یک بیوه‌ی خوشگل آشنا بشه و این زن همون موقع که می‌بینتش عاشقش بشه. آدم واقعاً باید خوش‌شانس باشه که مردها غالباً نیستند. شاید اگه زنه به زندان افتاده بود، اوضاع فرق می‌کرد. به هر حال گذشته از تخیلی بودن قصه، فیلم یک فیلم خوش‌ساخته. پایان فیلم کاملاً معلومه بنابراین اصلاً هیجانی نداره. با اینحال به خاطر تخیلی بودن قصه تا آخر بیننده رو جذب می‌کنه. بازیهای فیلم کاملاً طبیعیه.




Sunday, June 16, 2013

انتخاب روحانی بر رهبر مبارک

ایرانیها دیشب را به شادمانی برای پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری پرداختند. انگار ملت فراموش کرده است که روحانی را شورای نگهبان رهبر برای این پست انتخاب کرده است و او مطمئناً در لیست 10 نفره منتخبین ملت برای ریاست جمهوری جایی نداشت، اگر ملت می‌توانست انتخاب آزادی داشته باشد. او در واقع انتخاب رهبر بوده است. بنابراین باید انتخاب او را به رهبر تبریک گفت. سؤالی که مردم باید از خود بپرسند این است که چرا رهبر روحانی را انتخاب کرده است و آیا روحانی خود را در مقابل امیدی که مردم به او بسته‌اند مسئول می‌داند یا نه؟
بعید است که انتخاب روحانی نشانه تغییر سیاست رهبر در هیچ موردی باشد. در حال حاضر روحانی باید بهترین گزینه برای رهبر برای ادامه حکومتش بوده باشد. از اینجا به راحتی می‌توان جواب سؤال دوم را هم داد. روحانی به هیچ وجه خود را در مقابل مردم ایران مسئول نخواهد دانست. او هم مانند بسیاری از "بزرگان نظام" می‌داند که انتخابش فقط برای عوام‌فریبی بوده است و به عنوان رئیس جمهور مانند بقیه سران قوا به رهبر گزارش دهد نه مردم. از طرف دیگر فرصتی طلایی برای عوام‌فریبی به دست گرو‌ه‌های وابسته به هاشمی رفسنجانی افتاده است. هاشمی که خود رد صلاحیت شد، حالا می‌تواند با نفوذی که بر روحانی دارد، جای پای خود را در "نظام اسلامی" مستحکم کند. در حال حاضر بر خلاف 16 تا 4 سال گذشته او از مقبولیت عمومی بالایی برخوردار است. به نظر مردم تمام عمال گذشته‌ی او را به خاطر طرفداری نیم‌بند از جنبش سبز نادیده می‌گیرند.

من مانند هر ایرانی عاقلی در این انتخابات شرکت نکردم، با اینحال همانظور که پیش‌بینی کرده بودم، جمهوری اسلامی آنرا یک حماسه بی‌نظیر از مشارکت مردمی خواند. اگر برای یک لحظه آمار ارائه شده توسط وزارت کشور را دقیق فرض کنیم. در این صورت می‌بینم که فقط بنا به این آمار مندرج در سایت ایسنا 72.7 درصد واجدین شرایط در این انتخابات شرکت کرده‌اند. 27.3 درصد باقیمانده مطمئناً از طرفداران رهبر نیستند. اینان در واقع انتخابات را تحریم کرده‌اند. با اینکه بسیاری از طرفداران محسن رضایی از متدینین مخالف نظام اسلامی هستند، در اینجا فرض می‌کنیم همگی از طرفداران رهبر ایران هستند. بنابراین با جمع کردن تعداد آراء 5 نامزد باقیمانده می‌توان تخمینی در مورد تعداد طرفدارن رهبر در ایران به دست آورد. این رقم به روایت جمهوری اسلامی برابر است با  16،845،418 که هنوز به اندازه آراء روحانی نیست. این رقم البته با واقعیت فاصله بسیاری دارد ولی با اینحال با قبول این رقم می‌توان تنفر ایرانیها را از رهبر و جمهوری اسلامی مشاهده کرد.

در این میان بسیاری از ساده‌لوحان داخل و بیرون از ایران انتخاب روحانی را به فال نیک گرفته‌اند و آنرا نشانه‌ای از تغییر رویکرد رهبر می‌دانند. نتیجه انتخابات باعث سقوط چند درصدی قیمت دلار و طلا در بازار ایران شد. باید بگوییم با گذشت زمان و تغییر نکردن رئیس شورای عالی امنیت ملی و ادمه بن‌بست مذاکرات هسته‌ای این افردا متوجه اشتباه خود خواهند شد.

Django Unchained

یکی از بهترین فیلمهای سال 2012 مطئناً این فیلمه. مثل فیلمهای دیگه کوانتین تارانتینو داستان کاملاً سراسته و فیلم پر از صحنه‌های کشت کشتاره. بازیها هم عالی هستند. این فیلم خیلی خوش‌ساخته. جالبه که این فیلم خیلی پرطرفداره. این نشون می‌ده داستان سرراست و پر از خشونت به شرط داشتن  بازیهای خوب می‌تونه توجه همه رو به خودش جلب کنه. صحنه‌های هفت‌تیر کشی این فیلم عالی هستند. فیلم وسترن نیست، چون با اینکه از تگزاس شروع می‌شه ولی اصلاً به فیلمهای کلاسیک این ژاندر شبیه نیست. فیلمهای ترانتینو با اینکه داستانهای سرراستی دارند، ارزش چندبار دیدن رو دارند. این فیلم هم تمام مشخصات فیلمهای ترانتینو رو داره.




Friday, June 14, 2013

چه کسی به ریاست جمهوری انتصاب خواهد شد؟

در حالی که بسیاری از ایرانیها در حال رأی دادن هستند، بد نیست نگاهی به فردای انتخابات فرمایشی امروز داشته باشیم. در این دوره رهبر انتخابهای زیادی دارد. مطمئناً همگی نامزدها توجیه شده‌اند که در صورت انتخاب از سوی رهبر باید چه مسیری را برای خوش‌آمدش در پیش بگیرند. ولی از بین این شش تن فقط یکی برای آینده سیاسی رهبر مناسب خواهد بود.

با اینکه تندروهایی مثل جلیلی در این انتخابات شرکت دارند، ولی چنین فردی ممکن است مثل احمدی‌نژاد برای رهبر زیاد ناز کند و زیاد سر به راه نباشد. از طرف دیگر فردی مثل قالیباف که نماینده بسیاری از ایرانیهایی است که برای خود سبک و روش فکری خاصی ندارند، بیش از حد پرحرف است و چنین آدمی می‌تواند برای رهبر خطرناک باشد. با اینحال به نظر قالیباف حرف شنو تر از جلیلی به نظر می‌رسد. از هر دو بهتر برای رهبر مطمئناً ولایتی است که سالها مشاور رهبر بوده است. ایراد انتصاب او این است که مردم به وضوح خواهند فهمید که نظر رهبر اعمال شده است، چون که ولایتی جایگاه مردمی ندارد. از طرف دیگر برای بازسازی تصویر رهبر روحانی می‌تواند بسیار مفید باشد، زیرا بسیاری از ایرانیها امیدوارند که با رأی آوردنش، وضعیت اقتصادی بهبود یابد. بسیاری به فکر جیب هستند در این میانه و بهبود کوچک اقتصاد هم دهانشان را خواهد بست (نه اینکه این افراد سودجو اعتراضی به چیزی داشته باشند). 

غرضی را کسی به حساب نمی‌آورد. بنابراین او هم انتخاب رهبر نخواهد بود. ولی رضایی با حرفهایش در مورد فدرال‌سازی بدترین انتخاب رهبر خواهد بود. بنابراین مطمناً رضایی و غرضی رئیس جمهور آینده نخواهند بود.

با این حساب باید منتظر بود یکی از آقایان جلیلی، قالیباف یا روحانی رئیس جمهور آینده باشد. هرکدام از این افراد که رئیس جمهور آینده باشند، امیدوارم وضعیت مردم بهبود پیدا کند. من رأی ندادم و امیدوارم ایرانیها هم به زودی به منافع رأی ندادن در نظام اسلامی پی ببرند.

Thursday, June 13, 2013

یک روز تا انتخابات فرمایشی

انتخابات فرمایشی را فقط از تلویزیون یا در کتاب تاریخ مدرسه در مورد انتخاباتهای قبل از انقلاب سال 1357 شنیده یا خوانده بودم. این ترکیب لغات فقط از حکومت اسلامی برمی‌آید. ولی حالا انتخابات پیش‌رو مصداقی است بر آن. رهبر انقلاب که خود را نماینده خدا بر زمین می‌داند، بر خلاف خواسته خدا و برای بستن دهن هر کس که حکومتش را دیکتاتوری می‌خواند، دست به  برگزاری انتخابات ریاست جمهوری می‌زند. هم او و هم خدایش می‌دانند که قدرت از طرف خدا به او داده شده است و برگزاری انتخابات برای هر دو مصداقی از تقیه است. برای بقای حکومت حتی به مدت کوتاهی هم که شده، نیاز است که مردم به پای صندقهای رأی بروند. بعد از برگزاری "پرشور" انتخابات دیگر نه رهبر و نه خدایی که نمایندگی می‌کند، با مردم کاری ندارند. از نظر رهبر بعد از انتخابات همه مردم می‌توانند بمیرند. برای او فرقی بین زنده و مرده نیست. احتمالاً تنها دلیل وجودی ملت از نظر او برای دستور شنیدن است.

سؤال این است که آیا مردم هم این نظر رهبر و خدایش را قبول دارند و یا رهبر را دیکتاتوری تمام عیار می‌شمارند و تصورش از خدا را تصوری باطل می‌دانند یا نه؟ فردا ملت جواب این سؤال را خواهند داد. مشکل اینجاست که به نظر بسیاری از ایرانیها متوجه این سؤال نیستند. به نظر بسیاری رأیشان می‌توانند تغییر ایجاد کند. انگاری اینان دیزوز پا به این دنیا گذاشته‌اند یا حافظه خود را بطور کامل از دست داده‌اند. اینکه چگونه ایرانیها اینقدر خوش خیال هستند احتمالاً ریشه‌های ژنتیک دارد. اینان به تمرین دمکراسی در یک حکومت دیکتاتوری مطلق اعتقاد دارند. از نظر من این افراد در خواب غفلت به سر می‌برند.

فردا بسیاری از ایرانیها خوش‌‌خیالی خود را ثابت خواهند کرد. بعد از رأی دادن دیگر راه برگشتی نیست. رهبر استفاده خود را از خوش‌خیالی رأی دهندگان خواهد کرد. ایرانیها باید متوجه شوند که رأی دادن چیزی را عوض نمی‌کند. برعکس در منطق رهبر رأی دادن نشان دهنده راضی بودن از وضع موجود است. برای تغییر ایرانیها باید نشان دهند تغییر می‌خواهند. 

انتصابات 

Wednesday, June 12, 2013

Robot & Frank

این فیلم یک درام راجع به یک دزد بازنشته است که به خاطر فراموشی که داره بسرش براش یک روبات میخره. فیلم در آینده‌ای نزدیک اتفاق می‌افته. ولی به نظر نمی‌رسه به این زودی بشه روباتی ساخت که بتونه اینقدر شبیه انسان رفتار کنه. اگر زمانی برسه که چنین روباتی ساخت بشه، سؤال اصلی این خواهد بود که چرا روباتی که اینقدر شبیه انسان فکر می‌کنه باید بخواد مثل یک برده در خدمت یک انسان ضعیف باشه. این در واقع ایراد منطقی داستان فیلمه. بجز این نکته این فیلم یک فیلم سرگرم کننده است.





سر اومد زمستون؟

چهار سال پیش بعد از تقلب بزرگ رهبر این شعر زمزمه لباهای ایرانیان ساده‌لوح بود. حالا بعد از کشت و کشتار سال 88 و سقوط ایران به ورطه نابودی، رهبر بی چشم و رو دوباره از ملت خواسته که رأی بدهند. همچنین حرفی از این آدم البته انتظار می‌رفت. البته اگر کسی رأی هم ندهد باز هم رهبر اعلام خواهد کرد که همه رأی دادند. ولی بسیاری هستند که به خواسته رهبرشان لبیک خواهند گفت. این افراد که روز جمعه رأی خواهند داد چند دسته‌اند. دسته اول وفاداران به رهبر هستند که بقای خود و یا آرزوی بهشتشان در قدرت رهبر تبلور پیدا می‌کند. این دسته به نظر من کوچکترین دسته رأی دهندگان این دوره انتخابات هستند، همانطور که همیشه تعدادشان کم بوده است. دسته بعدی که به مراتب تعدادشان بیشتر است، امیدواران به تغییر هستند. اینان هنوز امیدوارند که شاید رهبر در مقابل انتخابشان کوتاه بیاید و مردم از دست رهبر نجات پیدا کنند. سردسته‌ی این عده البته اصلاح‌طلب احمق دوران و یکی از خائنین بزرگ به ایران آقای خاتمی می‌باشد. او که با بی محلی به شرایطش برای شرکت در انتخابات روبرو شد، باز هم در انتخابات شرکت می‌کند. دسته سوم که به نظر من بزرگترین دسته‌ی شرکت کنندگان در انتخابات است از افرادی تشکیل شده که از ترس از حکومت و رهبر رأی می‌دهند. اینان فقط به دنبال مهر در شناسنامه هستند و می‌ترسند موقعیت خود را از دست بدهند.

با وجود چنین هموطنانی چطور می‌توان انتظار برچیده شدن نظام اسلامی را داشته باشیم. هنوز بعد از نزدیک به 100 سال زمستان در ایران سرنیامده است و پایانی بر آن هم متصور نیست. شاید آمریکاییها به ایران حمله کنند، ولی باز هم معلوم نیست بدتر از رهبر بر سر ملت خراب نشود. تنها راهی که برای خلاصی از این وضع وجود دارد عاقل شدن ملت است. ولی زمستان ایرانی را بی‌عقلی تمام عیار ایرانی بوجود آورده است. چطور می‌شود منتظر عاقل شدن ملتی بعد از این همه سال دوری از عقل باشیم؟

Tuesday, June 11, 2013

Lincoln

فیلمی از استیون اسپیلبرگ که به دروه‌ی کوتاهی از زندگی یکی از بزرگترین رئیس جمهورهای آمریکا می‌پردازه. این فیلم یک فیلم تاریخی تمام عیاره راجع به تلاش بی‌قفه برای لغو برده‌داری در جامعه‌ای که مردمش بعد از 150 سال به سیاها فقط به چشم برده نگاه می‌کنند. وطن‌پرستی رو مقامات سیاسی ایرانی از فردی مثل لینکلن باید یاد بگیرند. واقعاً حیف که بعد از رضا شاه ایران دیگه چنین آدمهایی به خودش ندیده.

این فیلم یکی از بهترین‌های سال 2012 است. چون داستان فیلم راجع به سیاسته، فیلم براساس دیالوگهای بازیگرها پیش می‌ره. با اینحال فیلم هیجان زیادی داره. برای من که به زبان انگلیسی قرن 19 واقعاً علاقه دارم، ای فیلم یکی از بهترین فیلمهایی که تا حالا دیدیم. روایت فیلم کاملاً سراسته. نکته اسرارآمیزی در فیلم نیست. داستان آروم پیش می‌ره ولی روند فیلم خسته‌کننده نیست. این از اون فیلمهایی که من دوباره حتماً تماشا خواهم کرد.





Sunday, June 9, 2013

Les Misérables

یک برداشت موزیکال از رمان معروف بینوایان اثر وکتور هوگو. با اینکه این فیلم موزیکاله ولی به داستان رمان کاملاً وفاداره. روزگاری بود که من سالی یک بار این رمان رو می‌خوندم. با دیدن این فیلم جملات داستان رو کاملاً حس می‌کردم. تمام قسمتهای اصلی داستان توی این فیلم هست و کاملاً مطابق اصل داستان بیان می‌شه. با اینکه فیلم 2:37 طول می‌کشه ولی از دیدنش خسته نمی‌شی. بازیهای این فیلم هم عالی هستند. همه هنرپیشه‌ها می‌خونن. صداها هم عالی هستند. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای سال 2012 است. من دیدنش رو به همه کسانی که داستان بینوایان رو دوست دارند توصیه می‌کنم.




Saturday, June 8, 2013

احمدی نژاد: عروسک خیمه‌شب بازی

وقتی اظهارات جدید احمدی‌نژاد راجع به دخالت نداشتن در پرونده هسته‌ای را خواندم، به یاد شعبان جعفری افتادم. احمدی‌نژاد شعبان بی‌مخ جدید است. او که فرزند انقلاب اسلامی است، لاتی ولایی است. حالا که چهار سال ریاست جمهوری آخرش که با تقلب و خون‌ریزی شروع شده بود، در حال پایان است و دیگر امیدی ندارد که در جمهوری اسلامی جایی داشته باشد و احتمالاً می‌داند که رهبر از او سوء استفاده کرده است تا به مردم حقه بزند، سعی دارد تا نشان دهد که بجز حرف زدن قدرت دیگری درجمهوری اسلامی نداشته است و حتی احتمالاً حرفهایش را هم برایش می‌نوشته‌اند. احمدی‌نژاد در حال حاضر در بهت و حیرت از پایان دوران زود گذرش می‌باشد. ولی دیگر برای حرف زدن با مردمی که خس و خاشاک نامیده دیر شده است. بلندگوی رهبر به زودی با بلندگوی دیگری تعویض خواهد شد و بلندگوی قبلی به تاریخ خواهد پیوست. این است سرنوشت سهیم بودن در تقلب و قتل و دروغ‌گویی. این سرنوشت در انتظار رهبر هم هست. او هم جاودانه نخواهد بود و دوران طلمش به سر خواهد رسید. اما خالا نوبت عوض کردن بلندگوست.

در این میانه سخنان احمدی‌نژاد باید تلنگوری به ملت ایران باشد. احمدی‌نژادی که قطعنامه‌های سازمان ملل را کاغذپاره می‌خواند، حالا آنها را مسبب وضع اقتصادی اسفبار کنونی ایران می‌داند. این نشان می‌دهد که آن زمان که می‌گفت آنقدر قطعنامه بدهند که قطعنامه‌دانشان پاره شود، فقط مثل بلندگو حرفها را تکرار می‌کرده است.

انتخابات ریاست جمهوری در واقع انتخاب بلندگو برای رهبر است و همه باید خق بدهند که رهبر بلندگوی دلخواهی داشته باشد و از کسی در این مورد نظر نخواهد. از طرف دیگر رهبر برای استفاده از بلندگو باید بگویید این بلندگو انتخاب او نیست و مردم او را انتخاب کرده‌اند. پس حتی اگر یک ایرانی هم برای رأی دادن حاضر نشود، او پیام تبریک می‌دهد که حماسه‌ی دیگری در تاریخ ایران اسلامی رقم خورده است. بازی انتخابات بازی برد برد برای رهبر خواهد بود. تا این بار چه کسی را انتخاب کرده باشد.

ایرانیان بعد از 100 سال مبارزه با دیکتاتور همچنان گرفتار دیکتاتوری هستند. اما این دیکتاتور مدرن هم حقه‌بازتر و هم خونخوارتر دیکتاتورهای قبلی است و البته مثل بقه آخوندها عمر نوح دارد. ولی حتی مردنش دردی از مردم ایران دوا نخواهد کرد، تا وقتی ایرانیها اینقدر راحت فریب ظاهر سازیهای او را می‌خورند.

Friday, June 7, 2013

سیرک مناظرات انتخاتی

همین الان که من در حال نوشتن این مطلب هستم، مناظرات تلویزیونی برای انتخابات در حال برگزاری است. مطمئناً من رأی نمی‌دهم، همانطور که دفعه قبل هم به کسی رأی ندادم. ولی نمی‌توانم نسبت به دروغ‌گویی کاندیداها بی‌توجه باشم. به نظر من این مناظرات قبلاً تمرین شده هستند و هر کس می‌داند که چه باید بگویید و چه نباید بگویید. به هر حال این افراد منتخبان رهبر هستند. اوست که مثل خدا به ملت حکم می‌کند از بین چه کسانی حق انتخاب دارد. مشکل من در حال حاضر ساده‌لوحانی هستند که فکر می‌کنند حرفهای این مناظرات دعوای واقعی است. تنها چیزی که می‌شود به این افراد گفت این است که مگر 4 سال پیش به این زودی از یادتان رفته است؟ چطور حافظه‌تان اینچنین کوتاه است. چطور خون‌های ریخته شده را فراموش می‌کنید. چطور انتظار دارید حرف‌تان در برابر خواسته رهبر در نظر گرفته شود؟ چرا هر بار به دیکتاتور رأی می‌دهید؟

تا وقتی ایرانیها قدرت دیدن واقعیت روز ایران را ندارند، ایرانیها باید در بدبختی و فلاکت زندگی کنند. رئیس جمهور فقط عروسکی در دستان دیکتاتور است.

This is 40

یک فیلم هالیوودی راجع به خانواده‌های آمریکایی. داستانش نمی‌تونه جذابیتی برای ایرانیها داشته باشه. برای من داستان شعاری راجع به زندگی آمریکاییه. بنابراین اصلاً جذابیتی نداره. مطمئناً من این فیلم رو به هیچ کس پیشنهاد نمی‌دم. با اینحال بازیهای فیلم خیلی خوبه.  فیلم خوب ساخته شده. همه ایرادش داستانشه.








Tuesday, June 4, 2013

Life of Pi

این فیلم یک فیلم زیبا از یک کارگردان چینیه که یک داستان تخیلی هندی رو تعریف می‌کنه. داستان فیلم خیلی تخیلی و خیلی احساسیه. این فیلم  که جزء نامزدهای بهترین فیلم اسکار امسال بود خیلی دیدنیه. فیلم آدم رو میخکوب می‌کنه. هدف اصلی فیلم اثبات کردن وجود خدا برای آدمها است. باید بگم اگه این قصه برای خود من اتفاق می‌افتاد، اعتقاد من به خدا قوی‌تر نمی‌شد. ولی داستان جالبیه به هر حال. بازیهای فیلم هم عالی هستند، با اینکه ستاره‌ای توی فیلم نیست. به نظر من این خودش نقطه قوت این فیلمه. این فیلم نشون می‌ده که هنرپیشه‌هایی که کلاً ناشناس هستند هم می‌توننه توی هالیوود جایی داشته باشند. گارگردانیه فیلم واقعاً عالیه. من این فیلم رو دوست داشتم ولی احتمالاً دوباره به سراغش نمی‌رم، چون ریتمش برام یکم کنده. این فیلم از اون نوع فیلمهاست که آدم می‌تونه توی جمع خونواده ببینه و لذت ببره.




Saturday, June 1, 2013

The Hobbit: An Unexpected Journey

این فیلم اولین فیلم از یک سه‌گانه جدید از پیتر جکسون است. این سه‌گانه پیش‌درآمد سری ارباب حلقه‌ها است. فیلم بر‌ اساس کتاب The Hobbit اثر تولکینه. سبک و سیاق فیلم خیلی شبیه سری ارباب حلقه‌ها است، که یکی از بهترین سریهای فیلم هالیوده. این فیلم یکی از بهترین فیلمهای سال 2012 است. داستان فیلم تخیلیه و شاید ایرانیها از اینجور قصه‌ها خوششون نیاد. برای من که دوست دارم فیلم منو از زندگی روزمره در بیارند، اینجور فیلمها واقعاٌ عالی هستند. بازیها عالی هستند. فیلم برداری و جلوه‌های ویژه بی‌نظریند. واقعاً فیلم خوب ساخته شده، بطوری که می‌شه باور کرد این موجودات جایی وجود دارند. داستان فیلم بهترین از این نوع است. انواع موجودات تخیلی توی قصه هستند. با اینحال جنگها انقدر طبیعی درست شدند که انگاری واقعاٌ رخ دادند. فیلم عالیه.





Rise of the Guardians

این یک فیلم کارتونی فیلم بدی نیست. داستان سر راست خوب و بد داره. ولی خوب اینجور داستانها تکراری هستند. فیلم خوب ساخته شده ولی  قصه آنچنانی نداره. برای بچه‌ها فیلم بدی نیست.






Tuesday, May 28, 2013

Hitchcock

هیچکاک رو به درستی استاد تعلیق می‌نامند. دهه 60 دهه کارگردانها نیست ولی هیچکاک در این دهه فیلم‌سازی بوده که اسمش در تاریخ سینما جاودانه. فیلم دوره‌ای از زندگی این فیلم‌ساز رو به نمایش می‌گذاره که در اون فیلم شمال از شمال غربی تازه به نمایش دراومده و حالا نوبت یک کار تازه رسیده. فیلم تعریف می‌کنه که چطور این کارگردان بزرگ یکی از اولین فیلمهای سینمایی وحشت رو می‌سازه و تماشاگرا رو به صندلیها میخکوب می‌کنه. این فیلم برداشتی از یک رمانه. فیلم جالبی شده. شاید یکم ضرب آهنگ فیلم کند باشه، ولی ارزش دیدن داره تا آدم بفهمه یک نابغه چه فرقی با بقیه آدمها داره و چطور یک زن خوب زندگی رو ساده می‌کنه. ستارهای زیادی توی این فیلم بازی می‌کنند. بازیهای فیلم عالی هستند، که باعث شده فیلم خیلی خوب از آب در بیاذ. 




 

Monday, May 27, 2013

Zero Dark Thirty

یک فیلم بسیار زیبا از کاترین بیگلو راجع به دوره‌ای از زندگی یک زن مأمور CIA که تنها هدفش پیدا کردن بن‌لادن است. این فیلم انقدر واقعی ساخته شده که خیلی شبیه یک مستنده. نه موسیقی متنی وجود داره و نه حتی یک حرف اضافه که مربوط به داستان نیست. خود قصه هم خیلی دیدنیه و جزئیات دقیقی از حوادث می‌ده. مخصوصاً قسمتی که به کشته شدن اسامه بن‌لادن منجر می‌شه. وقتی فیلم رو می‌دیدم باورم نمی‌شد که داستان واقعی بتونه اینقدر کشش داشته باشه. به معنی واقعی مخکوب شده بودم. این فیلم هم از نظر هنری فیلم خوبیه و هم فیلمی تاریخیه که نشون می‌ده چقدر دولت آمریکا محتاط بوده و چقدر فرآیند کشتن بن‌لادن سخت بوده. بازیهای فیلم عالی هستند. همین هم باعث می‌شه که احساس کنی فیلم مستند می‌بینی. این فیلم یکی از بهترینهای سال 2012 است.



Saturday, May 25, 2013

Red Dawn

امسال سال انواع و اقسام حمله‌ها به آمریکا در هالیوود است. این فیلم سال قبل شروعی بر این نوع فیلمهاست. داستان فیلم با حمله کره شمالی به آمریکا شروع می‌شود و حول زندگی دو برادر می‌گذرد که به دفاع می‌پردازند. فیلم دارای انواع خالی‌بندی‌های هالیوودی است. این از اون دسته فیلمهاست که موقع دیدنش دائم به خودت می‌گی چرا تموم نمی‌شه. نکته جالبی توی داستان نیست. داستان کاملاً سرراسته. دیدن این فیلم واقعاٌ وقت‌کشیه. با اینکه قصه چیزی نداره و توش آمریکاییها به سوی پیروزی در حال حرکت هستند، بازیهای فیلم بد نیست. نه اینکه واقعاً موقعیت آنچنانی برای بازی خوب توش باشه.




Wednesday, May 22, 2013

رد صلاحیت هاشمی مبارک

چهار سال پیش که آن وضع بر سر ملت زودباور ایران آمد و بسیاری زیر تیغ جلاد رفتند، به خود می‌گفتم این پایانی خواهد بود بر ساده‌لوحی ایرانیان به عنوان یک ملت. با نامزد شدن هاشمی اما مطمئن شدم که پایانی بر آرزوی خام ایرانیان برای تغییر از درون حاکمیت وجود ندارد. این منطقی است که انتخابات کم هزینه‌ترین نوع تغییر به سوی بهبود وضع موجود است، ولی دیکتاتور حاکم هیچ تغییری را صلاح نمی‌بیند. حال امیدوارم ملت سرانجام به خود بیاید و سر به نافرمانی مدنی زند. به نظرم نافرمانی مدنی کم هزینه‌ترین روش تغییر از بیرون حاکمیت است. نقطه شروع آن تحریم انتخابات خواهد بود. البته که دستگاه رهبر حضور مردم را حماسه‌ای بی‌نظیر خواهد خواند، ولی از درون به خود خواهد لرزید از تعداد کم شرکت‌کنندگان. این می‌تواند فرصتی طلایی برای مردم ایران باشد.

دو نکته دردناک هم متذکر شوم. حضور دو دست دکتر در این انتخابات چشم‌گیر است. این دو دسته هیچ‌کدام بویی از انسانیت برده‌اند. دسته اول نامزدان انتخابات هستند که همگی دکترند و همگی جیره‌خوار حکومت. حتی دکتریشان هم صدقه‌ی حکومتی است. اینان را چه به تحقیق علمی و حضور در دانشگاه. دسته دوم دکتران خارج‌نشینندکه فقط درد راحتی خویش دارند و از خودخواهی بر درد مردم کور. چگونه می‌شود عالمی از رد صلاحیت هاشمی اظهار خوشحالی کند به این دلیل که حالا راحت به ایران مسافرت خواهد کرد. این مثالی است بر بیشعوری بی‌حد بعضی‌ها.

Monday, May 20, 2013

Wreck-It Ralph

یک فیلم کارتونی خیلی زیبا از شرکت دیزنی. داستان فیلم واقعاً خیلی جالبه. البته خیلی شبیه داستان اسباب بازی است از همین شرکت که خیلی معروفه. محیط قصه رو میشه نسخه دیجیتال داستان اسباب بازی دونست. ولی شباهت تا همین جاست. تو این فیلم خبری از شخصیتی که نمی‌دونه کجاست نیست. داستان فیلم خیلی پیچیده‌تره و بیشتر به نوجوان‌ها می‌خوره. فیلم هم 100 دقیقه است. همین نشان می‌ده که جامعه هدف نوجوانها و جوانها هستند. البته این باعث نمی‌شه که این فیلم برای سنهای بیشتر جذاب نباشه. برعکس، به نظرم یک فیلم عالی برای همه است. داستان پستی و بلندی زیاد داره و تعداد شخصیتها هم خیلی زیاده. مطمئناً این فیلم دنباله هم خواهد داشت. ساختن این جور فیلم‌های کارتونی سود زیادی داره. این فیلم 471،222،889 دلار در دنیا فروش کرده. کسانی که فیلم‌های سال رو دنبال می‌کنند، حتماً این فیلم رو باید ببینند.




Sunday, May 19, 2013

Playing for Keeps

یک درام واقعی هالیوودی. داستان فیلم که راجع به زندگی زتاشویی از هم گسیخته یک فوتبالیست معروفه، یک داستان سرراسته. حوصله من که سر رفت از دیدن این فیلم. انفدر این قصه سر راسته که آدم حتی دلش نمی‌خواد پیشبینی کنه که چطوری تمام می‌شه. بازیهای فیلم خوبه و چند تا صحنه خنده‌دار هم داره، مثل هر درام هالیوودی دیگه. اصلاً به درد دوباره دیدن نمی‌خوره.




Friday, May 17, 2013

کلاه‌برداران: احمدی نژاد و مشایی

احمدی نژاد در این هشت سال ریاست جمهوری اسلامی همه نوع کلاه برداری سیاسی کرده است. به همین دلیل این آخرین کلاه برداری برای ثبت‌نام مشایی برای من اصلاً تعجب‌آور نبود. من هیچ وقت به کارها و حرفهای این فرد توجهی نمی‌کنم، چون او را فرصت‌طلبی می‌بینم که با سوء استفاده از موقعیت رهبر که نیاز داشت شخصی را به عنوان رئیس جمهور معرفی کند که بتواند توجه مردم گرسنه را به خود جلب کند، به ریاست جمهوری اسلامی رسید. مثل دزدی که در یک موقعیت طلایی به خزانه کشور دست پیدا کرده است، احمدی نژاد نه تنها خزانه را به نفع خود خالی کرد، بلکه هر چه بعد از برداشت دیگر قدرتمندان جمهوری اسلامی برای ملت باقی می‌ماند را به بهترین نحو ممکن از بین برد. از او به عنوان بدترین وزیر اجرایی رهبر (ریاست جمهوری اسلامی) در تاریخ یاد خواهد شد.

حالا که رهبر از دست کارهای دیوانه‌وار احمدی‌نژاد خسته شده و در صدد است وزیر دیگری به جای او بگذارد، باید بداند که احمدی‌نژاد به این راحتی از این همه قدرت و پول نخواهد گذشت. مشایی به عنوان جانشین او خاری در پای رهبر خواهد بود، مگر اینکه از صندوق بیرون نیاید. به احتمال زیاد شورای نگهبان صلاحیت مشایی را تأیید می‌کند ولی برنامه این است که اسم او از صندق در نیاید. اینجاست که احمدی‌نژاد از باقی مانده قدرتش استفاده خواهد کرد که برای آخرین بار در مقابل رهبر مقاومت کند تا از قدرت کنار نرود. این آخرین شانس این دزد بزرگ خواهد بود.

این نکته ما را به آخرین کلاه‌برداری احمدی‌نژاد با همدستی مشایی برمی‌گرداند. این دو برای نشان دادن مقبولیت عمومی با یک حیله خوب طراحی شده عزت‌الله انتظامی را در موقع ثبت کاندیداتوری به وزارت کشور آوردند و با او عکسهای تبلیغاتی گرفتند. مطمئناً اینان حساب نامه احتمالی این بازیگر با سابقه سینمای ایران برای توضیح موضوع را هم کرده بودند. به هر حال هر تبلیغی برای مشایی خوب خواهد بود، حتی اگر تبلیغ منفی باشد.

در حال حاضر هیچ شخصی برای ایران بدتر از مشایی نیست. بهترین حالت این است که دو طرف این دعوا همدیگر را نابود کنند. که البته بسیار دست نیافتنی است. ولی آرزو عیب نیست.

The Perks of Being a Wallflower

یک فیلم دبیرستانی خوب. این فیلم که عشق یک پسر سال اول دبیرستان رو به یک دختر سال آخری نشون میده، خیلی خوب ساخته شده. بجز چندتا نکته اضافه که می‌تونه از قصه حذف بشه، یک قصه سرراست داره. بازیهاش هم عالیه. البته این مثل فیلمهای دیگه این سبک که خیلی دخترهای خوشگل توش هستند که کارهای عجیب غریب می‌کنند، نیست. دختر خوشگلش اما واتسونه که اونم به نظر من خیلی خوشگل نیست. همین هم باعث می‌شه این فیلم واقعی‌تر به نظر برسه. فیلم خوبیه برای یک بار دیدن.




Wednesday, May 15, 2013

Anna Karenina

این فیلم یکی از بهترین فیلمهای سال 2012 است. برای من این اولین بار بود که با این قصه روبرو می‌شدم. برداشت فیلم از این رمان معروف کاملاً سرراسته، با این حال فیلم حالت یک فیلم هنری داره. انگار که داستان در تئاتر داره اجرا می‌شه. این داستان درام عاشقانه خیلی خوب پیاده سازی شده. بازیها عالی هستند. هیچ نقصی توی فیلم نیست.



Monday, May 13, 2013

Upside Down

این فیلم یک فیلم عاشقانه و تخیلیه. قصه جالبه و جلوه‌های ویژه فیلم عالیه. یکمی آخر فیلم سریع تمام می‌شه. به هر حال به دیدنش می‌ارزه. بازیهاش خوب هستند. البته خیلی توی یک همچنین داستانی وقتی برای نشان دادن هنر بازیگری نیست. داستان فیلم در محیط جالبی اتفاق می‌افته. ولی قصه بعد از توصیف محیط دیگه چیز جدیدی نداره. این اتفاق در بسیاری از فیلمهای تخیلی و حتی علمی-تخیلی می‌افته. منظورم اینه که نویسنده یک مکان بسیار جالب یا شرایط خیلی غریب و جالبی رو توی ذهنش ساخته و بعد می‌خواد یک قصه توی این مکان پیاده بکنه. این کار خیلی کار سختیه. اغلب نویسنده موفق نمی‌شه. این فیلم هم از همون موارده. در این مواقع نویسنده اغلب نویسنده داستان رو از فقر شروع می‌کنه و تلاش شخصیت اصلی برای رسیدن به عشق واقعی داستان را تشکیل می‌ده. یک فیلم دیگه که داستانش اینطوریه فیلم In Time است.




Sunday, May 12, 2013

بیشعوری ایرانی

من همیشه ایمان داشتم که عامه ایرانیها (مثل همه مردم دنیا) بیشعور هستند. ولی بعضی اوقات آدم به مطالبی بر می‌خوره که واقعاً از عمق بیشعوری نویسنده شکه می‌شه. من عضو Facebook نیستم به خاطر آدمهایی احمقی که از اینجور چیزها می‌نویسند. لطفاً صفحه این خانم را ببینید. در این صفحه یک نوشته هست که این خانم راجع به حافظه تاریخی ایرانیها و رابطه ایران و آمریکا اظهار نظر کرده است. نکته اول که این خانم نمی‌فهمد این است که کسی که بیرون از ایران در ناز نعمت زندگی می‌کند، درکی از شرایط و اوضاع طبقه متوسط و پایین جامعه ایران ندارد و به همین دلیل حق اظهار نظر راجع به مسائل ایران ندارد. نکته دوم این است که حافظه تاریخی ایشان به سال 1388 نمی‌زسد ولی کودتای 28 مرداد 1332 را بخاطر دارد. به نظر من این حافظه تاریخی نصفه و نیمه‌ی ایشان بخاطر سودی است که از جمهوری اسلامی می‌برد. اصولاً یک همچنین آدمهایی تا وقتی سود مالی از چیزی داشته باشند، حافظه‌شان کامل کار نمی‌کند.

حکومت جمهوری اسلامی ایرانیها را بدون دریغ می‌کشد. در مقابل آمریکایی‌ها خیلی کمتر ایرانی کشته‌اند. ولی هنوز ایرانیهایی هستند که فکر می‌کنند، آمریکایی‌ها برای کمک کردن به ایرانیها باید از معصومین باشند. چطور یک ایرانی ممکن است نفهمد که بدون سود در این دنیا کسی به کسی کمک نمی‌کند (ایرانیها از سودطلب مردم دنیا هستند). چرا آمریکایی‌ها به ما کمک نمی‌کنند؟ واضح است: چون جمهوری اسلامی برای ایشان سود دارد. تا وقتی به این راحتی می‌شود نفت را با جنس بنجل معاوضه کرد، چرا باید تغییر حکومتی در ایران صورت گیرد....

ایرانیها درون ایران اسیر دیکتاتوری مخوف هستند. در عین حال بسیاری از ایرانیهای صاحب مال (مال مردم خور) که نیاز به زندگی در ایران ندارند از این دیکتاتور حمایت می‌کنند. آنها هم مثل آمریکا از جمهوری اسلامی سود می‌برند. چطور همچین آدمهایی به خود اجازه می‌دهند در کمال پرویی از جنایتهای آمریکا بر علیه ایرانیها حرف بزنند. این همدستان جمهوری اسلامی تنها به فکر جیب هستند.

The Master

با اینکه ستارهای ریادی تو این فیلم بازی کردند، من واقعاً چیری از مفهوم فیلم نفهمیدم. داستان فیلم خیلی ساده است و به نظر می‌آد که باید پیامی داشته باشه، ولی آخر کار پیامی به آدم نمی‌رسه. فیلم یک فیلم درامه و داستان هم کاملاً سر راسته. بازیها عالی هستند ولی حرف خاصی توش نیست. دیدن این فیلم مثل وقت‌تلف کردنه.



A Corner for My Thoughts: Abstract Mathematics

All my life I was a mathematics fan. What I love the most about it is the abstraction. It may seem a little awkward to love a subject simply because it does not need to have any practical applications in real world, but I believe that pure mathematics is beautiful. It is a some kind of art. But unlike any other, mathematics is not created, it is understood. So the only people who can appreciate it are the artistes. Others just find it hard or boring.
Is math really hard? If one can understand logic, which is assumed to be the only way humans communicate through it, then one can understand math. I mean the pure math is nothing but a collection of arguments which are shown to be true using logic and some axioms. The axioms are the first step in any argument in mathematics. They are propositions that we prefer to accept their correctness without any proof. It is amazing that we cannot start with nothing. We at least need to assume the existence of nothing.

There is another aspect of math which is unique to mathematics. It is its vastness of ideas. Nowadays, no human being can claim that knows what is exactly happening in the different frontiers of mathematics. Every year thousands of research papers are published in math. This makes the tracking of the progress of the different branches very difficult. A lot of these papers are not read by anyone except their writers and some of their relatives in math. This is the beauty of the math in this age, in my opinion. I mean one can work all his life on some subjects and be sure that these subjects are his/hers and nobody in the world will ever try to read his/her papers or understand his/her work. It is like a private form of art. Of course one can choose to work on questions that are famous and try to find answers to get famous in math. But doing this cannot have a personal part of math for himself.

I have two or there leads in abstract math which are now mine. I like to think of them as corners for my thoughts. I really like to be alone in these areas. I publish my work on them and am pretty sure that 2 or 3 read my papers. This gives me a sense of privacy in life that I am deprived of in this overcrowded world.